ه روز غضنفر میره مهمونی ، صابخونه یه سگ داشت که اسمش لویی بود . سگه میره زیر صندلی غضنفر میشینه .
یه هو غضنفر بدجوری گ...ش میگیره. با خودش فکر می کنه اگه بگ...ه صابخونه فکرمی کنه که لویی گو...ده .
غضنفر یه کم از گ...ش رو ول کرد صابخونه سریع به لویی گفت :
- لویی برو تو حیاط ، ولی لویی تکان نخورد .
غضنفر که خیالش راحت شد که میافته گردن لویی یهکم دیگه گ...ید .
صابخونه باز سریع به لویی گفت :
- لویی برو تو حیاط ، ولی بازلویی نرفت .
غضنفراین دفعه با خیال راحت تمام گ...ش رو ول کرد.
صابخونه یه هو داد زد :
- لویی ، حتما می خوای این آقا سرت برینه !!
یارو زنش رو میزنه فرداش قصاب محل بهش میگه سلام ضعیف کش!شک میکنه دوباره زنشو میزنه.فرداش قصاب میگه سلام ضعیف کش شکاک!
میره به مادرش میگه زنم با قصاب رابطه داره ؟!!فرداش قصابه میگه سلام ضعیف کش شکاک بچه ننه
قضيه عمل كردن دماغ دخترا داره جدي ميشه در حد ختنه كردن پسرا
یه دفعه از پدربزرگم پرسیدم چه وقتی بیشتر از همیشه ضایع شدی؟ گفت: «اون قدیما وقتی که هنوز خیلی جوون بودم و تو دهاتمون زندگی میکردم، یه روز دختر خالم اومد در خونمون و گفت: بیا بریم خونه ما، اونجا خالیه! من هم خوشحال شدم و دنبالش رفتم.
وقتی در رو باز کردیم و رفتیم تو دیدم که راست گفته، هیچ کس تو خونه نبود. دختر خالم گفت: من میرم تو اتاق تو هم 5 دقیقه دیگه بیا تو. منم 5 دقیقه دیگه رفتم تو دیدم همه میگن: تولد تولد تولدت مبارک..! » پدربزرگ به اینجا که رسید دیگه حرفی نزد. ازش پرسیدم:خوب که چی؟ چه ربطی داشت؟ گفت: « آخه لخت رفته بودم تو!! »
بعد یه سری نوابغ هم هستن تو کلاس که، مثلا استاد میگه یه چیزی رو همین الان حل کنید ، بعد که اینا زود حل میکنن، به نشانه این که ما زودتر حل کردیم، خودکارشون رو همچین صدا دار میندازن رو میز که توجه بقیه جلب شه که آره بابا، ما زودتر نوشتیم :| شما سوکسین :|
این ها هم مجرم نیستند ، بیمارند، فقط بهشون لبخند بزنین :)
امروز صبح وایسادم کنار خیابون تاکسی بگیرم ، یه لکسوز کنارم وایساد ؛ ما رو میگی خودمونو جمع جور کردم و با خودم گفتم بابا تو این شهر هم پیدا میشن کسانی که جلوی ما پسرا ترمز کنن که یهو در باز شد و دیدم مامانه شلوار بچه شو کشیده پایین میگه جیش کن پسرم جیش کن آفرین !!!
یک فضانورد روسی و یک جراح مغز روسی روزی درباره ی مذهب بحث می کردند.جراح مسیحی بود و فضانورد بی اعتقاد. فضانورد گفت:«من بارها به فضا رفته ام ولی هیچ وقت خدا یا فرشته ای ندیده ام.» جراح جوابش داد:«من مغزهای زیرک زیادی شکافته ام ولی هرگز حتی یک فکر در آنها ندیده ام. ولی این دلیل آن نیست که فکر وجود ندارد.» پس هرچه را که با حواسمان نتوانیم بیابیم دلیل برعدم حضورش نیست.
رفتم در خونه داییم از زن دایی پرسیدم : دایی اومده ؟
گفت : چی چی آورده ؟
مثل این مونگل ها یه کم فکر کردم ! گفتم : قرار بوده چندتا وسیله برقی بیاره !
دوباره گفت : بخور و بیا !
تازه فهمیدم سر کارم !
:|